خوب برای شروع باید یک لیست تهیه کنم اسم تمام کتاب هایی که باید بخوانمشان را بنویسم 

پشت سر هم باید کتاب بخوانم و این که پشت سر هم باید بنویسم کمی درد اور هست اما این تنها راهی ایست که می توانم از این صفر گیچ و منگ حداقل به یک برسم 

کار اسانی نیست اما در این بیست روز قرطینه فقط فیلم دیدم حالا هم خیال می کنم دارم فیلم می بینم 

یک بار برای همیشه باید به خودم بقوبلانم که این زندگی ایست که باید داشته باشم نه این که تا دیر وقت فیلم تماشا کنم و بعد بخوابم همین 

نه زندگی من با نوشتن و خواندن های بسیار باید مانوس باشد حتی اگر شبیه شلاق خوردن باشد حتی اگر ان قدر به روحم اسیب بزند که به جهنم  خون ریزی کند مهم نیست من رویای این سبک زندگی را داشتم و خواهم داشت 

خودم را در اپارتمانی کوچک تصور می کنم که میز کارم روبه روی پنجره است پنجره نیمه باز است و من پنج ساعت که می نویسم بدون هیچ استراحتی بعد هم تصمیم دارم در بالکن روی مبل نرمی لم بدهم در حالی که ماه طلوع کرده زیر نور مهتابی لامپم کتاب بخوانم 

ان قدر خسته باشم که در بالکن خوابم ببرد ساعت شش صبح با یک دوچرخه و دوربین در شهر دور بزنم فقط شهر و مردمانش را تماشا کنم عکس بگیرم و پشت عکس ها داستانی را که احساس کردم بنویسم 

فرقی ندارد سال های سال این زندگی من باشد چرا که روزی تمام رویای من همین تنهایی با هنر نویسندگی و کتاب بوده در این زندگی فقط هفته یی یک بار روز های پنج شنبه گوشی ام روشن می شود و به اینترنت وصل می شوم 

در خانه ام تلویزیون ندارم و سالهاست با این که عاشق تماشای فیلم هستم عادت کردم تلویزیون و سینما را از زندگی ام حذف کنم تقریبا دو هفته ی دیگر راهی سفرم و نامزد یکی از معتبر ترین جوایز دنیا شدم 

تنها همدم و رفیقم یک لاک پشت و مرغ میناست که همیشه با هم سفر می کنیم و دوستان خوبی هستیم کمتر از یک ماه برای نوشتن رمان جدیدم به یک روستای سر سبز سفر می کنم 

چه خوب می شود تمام گذشته مزخرفم و ادم هایش را در اینده فراموش کرده باشم دیگر به یاد زخم هایی نباشم که به قلبم زدند 

یک لیست داشته باشم به اسم کارهای رویایی 

مثلا در روز بارانی دوچرخه سواری کنم 

وای از همه مهم تر دو بار در ماه کایت سواری کنم در اسمان معلق باشم غروب باشد نور خورشید را بر موهایم احساس کنم 

از همه مهم تر کار های انسان دوستانه و داوطلبانه انجام بدهم مثلا همان گروه هایی که به انسان های نیازمند امید و ارزو می دهند 

وای یادم رفت کودکان کار باید دغدغه ام باشد شاید اگر بخواهم معلم شوم فقط به این گروه درس می دهم 

هنوز باید به اینده فکر کنم اما این را کم کم فهمیدم اینده را تنهایی می سازم و من با تنهایی زاده شدم پس از ان فرار نمی کنم من تنهایی را نفرین نمی کنم تنهایی تنها معشوق و رفیق من است 

هر وقت خواستم تنهایی را از بین ببرم با ویرانی بیشتری به سمت تنهایی برگشتم در تنهایی خودم را به اغوش کشیدم بر احساسات

زخم خورده ام مرهم گذاشتم اگر بار دیگر به خیال خودم ادمی را جایگرین تنهایی کنم حاضرم قسم بخورم که خواهم مرد حاضرم قسم بخورم احساساتم زنده به گور خواهند شد حاضرم قسم بخورم که تنهایی هیچ وقت به من اسیب نزده هیچ زخمی در قلبم از تنهایی نیست تمامی این زخم ها از انجاست که خواستم تنها نباشم و  به ادم های این دنیای خاکستری اعتماد کردم چون منتظر این ادم های خاکستری بودم 

من با تنهایی زندگی می کنم اسم انتشاراتم را به این دلیل تنهایی گذاشتم چون هیچ کس صدای قلب مرا نشنید چون شخصیتم به خاطر این که نمی خواستم باور کنم تنهایی واقعا وحشت ناک نیست به ادم های بی رحم و خون ریز فروختم 

تنهایی یعنی به اندازه تمام تن هایی که در دنیا هست و در حال زندگی اند من یکی به اندازه ان تنها هستم من یکی خودم یک تنم 

فکر کن مجبور نیستی برای نگه داشتن یک نفر خودت را تغییر بدهی 

مجبور نیستی خودت نباشی 

در تنهایی بیشتر به ارزش های خودت پایبند هستی 

  تنهایی چون که ادم خاصی هستی قرار نیست مثل بقیه باشی 

در تنهایی بیشتر به خودت اهمیت می دهی 

 

پس من راه خودم را می روم دیگر نمی خواهم برای کسی توضیح بدهم که چرا این هستم از ان جایی که من تنها خودم را دارم باید عاشق خودم باشم و تنها خودم را راضی کنم 

خوب یک سری سوال هم هست اگر واقعا می خواهم تنها باشم اگر کسی نیاز به کمک داشت از انجایی که من فقط برای خودم زندگی می کنم باید او را به حال خودش رها کنم نه خیر من نمی توانم با این که این فلسفه ی من است اما قبل از ان که تنها باشم یک انسانم که قلب دارد یک انسان که برای پرورش خلاقیت و رسیدن به اهدافش تنهایی را انتخاب کرده 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها