امید: به همتون گفتم نباید می ذاشتیم بدنیا بیاد نگاهش کن هنوز قشنگ تر از اونه که این زندگی ارزوها و امیدهاش رو بکشه

ارزو:یعنی نمی شه همین یکی خوشبخت بشه کاش می شد امید داشت ولی من که دلی ندارم  ارزو کنم زندگی چرا قیافه گرفتی

خوشبختی:نگاهش که می کنم از خودم خجالت می کشم قراره توی بدبختی  بزرگ بشه

بدبختی:هنوز زوده ,این بچه خودش انتخاب می کنه زندگی یش چه طور باشه

تقدیر:فعلا که هیچی دستش نیست

نوازد را مادرش در اغوش کشید نوزاد لبخند زد اما مادر لبخندش را ندید چون که او را در پتو پیچید به اغوش دخترک دورگردی سپرد

دخترک پتو را کنار زد با زغال صورت سفید نوزاد را سیاه  کرد لباس پاره پوره یی به تن نوزاد کرد و با صدای نخراشیده یی نوزاد را از خواب پراند

 

امید:می دونستم  این زنیکه پول موادش رو می گیره

ارزو:یعنی می گی بچه اش رو فروخت

خوشبختی:اگه عشق بود جوابت رو حتما می داد

بدبختی:نگاه کن از سرما می لرزه

تقدیر:شما نمی دونین وقتی این بچه به دنیا اومد چه قدر خوشحال بود فکر می کردم مادر خوبی می شه

عشق:زندگی همیشه فکر می کنه کارش درسته زن بیچاره بر می گرده هنوز برای موادش به این بچه نیاز داره

زندگی:مگه من چی کاره ام یکی مثل شما

مرگ:من از همه ی شما زنده ترم

نوزاد حتی گریه نمی کرد دختر بچه کولی می رقصید و اواز می خواند هر از گاهی هم که احساس خطر می کرد دست گدایی دراز می کرد

زن که حالش خوش شده بود حتی نزدیک بود تصادف کند از شوق به اغوش کشیدن دوباره نوزاد اما دختر کولی دور شده بود نوزاد را یده بود

امید:مرگ این بچه زیادی ساکته

ارزو:زندگی بگو که زنده است

خوشبختی:می گم این زن خیلی امید داره بچه اش رو پیدا کنه

بدبختی:چه سوک گریه می کنه

تقدیر:من نمی دونم چرا همیشه بد بدتر می شه

عشق:کاش می دید چه قدر قشنگ می خنده

زندگی:این جا هیچ چیز سر جاش نیست

مرگ:اگه بود می فهمیدن این بچه فقط چند روز فرصت زندگی داشت

چادر را بر سر کشیده بود زیر لب لالایی می خواند شاید دختر کولی تا شب بر می گشت با خود می گفت دفعه بعد.

امید:خودش می خواد منتظر بمونه

ارزو:یعنی می خواست بگه دلم می خواد ببینم چه طور می خنده

خوشبختی:دلش با یه نخ سیگار خوشه

بدبختی:امشب کجا می خواد بخوابه

تقدیر: پول هایی که جلوش انداختن با چه حرصی می شماره بدبخت

عشق:صداش بزنی زن احمق بچه ات رو گذاشت گوشه خیابون رفت

زندگی:ازمون بر می اومد یه روز فقط روز به حق شون برسن

مرگ:بیچاره تو باز هم قراره ازت متنفر باشن و  بهت لعنت بگن کسی من رو مقصر نمی دونه

 

 

وقتی داشتم می نوشتم بیشتر تحت تاثیر بدبختی قرار گرفتم که انگار عمیقا زن معتاد را درک میی کند با خودم گفتم شاید بیشترین قرابت و نزدیکی را با زن دارد چون که زنی چون او نه امید دارد نه ارزو اما به مرور زمان فهمیدم چرا او هم امید و ارزو دارد

 

وقتی سفر می کنم به ان خیبان که زن کنارش چهار زانو نشسته تا شب منتظر می ماند بی هدف در خیابان به دنبال دختر بچه با لباس قرمز است

نمی داند ایا وجود دارد اصلا او چیست شاید از خودش نفرت داشت اما عاشق ان نوزاد بود تازه امیدش یا ارزویش زنده شده خوشبختی اش پیدا کردن اوست

وقتی مرده باشی وقتی زنده شوی وقتی بدانی که هستی اما کدام بی رحم است مرگ یا زندگی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها