دو روز پیش خواب دیدم که یه نوازد رو به دستور یه زن کشتم و باید جسدش رو بندازم دور 

توی خواب عذاب وجدان نداشتم فقط می ترسیدم گیر بیفتم هیچ کس توی خوابم عذاب وجدان نداشت همین شد که من نوزاد رو انداختم توی سطل اشغال جلوی چشم همه و جالب این که دوست نابینام توی خواب می دید

بیدار شدم این اولین باری بود که خوابم یادم می اومد یعنی من اصلا شب ها خواب می بینم اگه خوابی یادم باشه یه چیز معمولیه ولی نه مثل این پر از سیاهی و تاریکی 

دیروز می خواستم شیرجه برم توی لپ تاپ ، استاد می گفت که گلشیری از مکتب داستان نویسی اصفهان رشد پیدا کرد و نویسندگان موفق بسیاری به جامعه تحویل داد

این مکتب نقش بسزایی در داستان داشته  

نه بابا لفظ قلمم به هر حال توی شیراز که من ارزو به دل موندم یه انجمن با حال پیدا کنم

یه جورایی دیگه نا امید شدم یه جایی باشه که بهش احساس تعلق کنم و داستانم رو بخونم

 

استاد خوش خیال مارو باش می گفت هنوز هم می شه همچین انجمن تاثیرگذاری در دانشگاه ادبیات باشه و منو بگی داغون شدم از حرفش

چه قدرخودمو به آب و اتیش زدم تا همچین خانواده یی داشته باشم یه خانواده که فارغ از جنسیت با هم رفقیم و سعی می کنیم بهم کمک کنیم تا داستانی خلق بشه 

خدایا ای جانم جاهای عجیب و غریب شهر قرار بذاریم و همدیگه رو ببینیم کتاب بخونیم با هم بحث کنیم اما تنها چیزی که از دانشگاه ادبیات عایدم شد تنهایی بین نویسنده هایی بود که می خواستم سربه تنشون نباشه 

همین استادم شاهد بود چه قدر دنبال یه دبیر بودم برای شکل گیری انجمن داستان و هنوز که بهش فکر می کنم انگار کورنا  می گیرم زود تسلیم شدم خودمو دست کم گرفتم می تونستم از دانشگاه ادبیات حق واقعی یم رو بگیرم خوب  یه کانون ادبی داره و هزار سودا ولی چه فایده که انجمن داستان سالهاست که نیست  

‌داستان بیشتر از این حرف ها تخصص می خواد و بودجه یی که به کانون ادبی می دن صرف گونه های گوناگون ادبیات می شه 

تازه اگه محفل داستان بذارن مگه کی می گردونه یه مشت آدم از خود راضی و خود شیفته که انگار از ناف امریکا اومدن داستان تحلیل کنن و بنویسن 

من هیچ احترام و تقابل نظری احساس نمی کنم با این که جلساتشون رو هیج وقت شرکت نکردم همیشه دورا دور زیر نظرشون داشتم ولی حقیقت محضه

داشتم می گفتم اسم گروه داستان رو با همکلاسی هام گذاشتم شهرزاد قصه گو که متاسفانه دانشگاه نپذیرفت گفت شمولیت نداره 

همین شد که اسمش رو به خواست اونها عوض کردیم 

  همکاری کردن تا جلسات داستان شکل بگیره اما دیگه ادامه ندادن چون هدف و برنامه نداشت البته بیشتر براشون صرفه نداشت باید به کسی که جلسات رو می گردوند پول می دادن و ایشون هم لطف کرد پول نگرفت جلسه رو همون ساعت اداری خودش برگزار می کرد

یادم نمی ره یه بار  همین اقا تا یه ساعت مارو کاشت و رفت فهمیدیم اصلا از ساختمون خارج شده به ما هم نگفته 

‌دانشگاه هم قربونش برم براش مهم نیست جلسات داستانی نباشه بعد همین استاد با حفظ سمت معاون  فرهنگی  می گه شما هم می تونین

و من سال آخرم یه بار این راه رو رفتم هنوز بی سرپرستم خانواده با حال داستانی رو پیدا نکردم 

دارم از آرزویی حرف می زنم که خوابش رو هم نمی بینم 

اخ از دست همسایه های روانی مون یعنی وقنی صدای جارو برقی و آهنگ هایده شون پایین می یاد ،می شه صدای من هم از پایین  به بالا برسه خیلی بی شعوری این موقع جارو می کشی

به هر حال زندگی یعنی کنار اومدن با بی شعوری هاش  

من ول کن این آرزومون نیستم بالاخره بهش می رسم یه روز بال بال بزنم برای دوست های نویسنده یی که عاشقانه کنار همیم بهم حسادت نمی کنیم که هیج بلکه کمک می کنیم تا رشد کنیم 

یعنی اگه یه دلیل باشه که ناراحت باشم از جهان سومی بودنم همینه

توی بهترین دانشگاه های دنیا داستان نویسی و نویسندگی خلاق یه رشته ی مستقل دانشگاهیه 

تازه محاله که شرایط جور بشه زبان انگلیسی رو بهتر از زبون مادریم بنویسم و دقیقا بدونم کدوم دانشگاه یا کشور آینده ی شغلی مو تضمین می کنه 

از روزی که فکرش افتاده توی سرم نمی تونم به درش کنم و یقین دارم زندگی یم به این رشته بنده اما کیه که بفهمه از استاد هام پرسیدم یکی شون سرش نشد درست راهنمایی یم کنه

واقعا تصمیم سختیه می دونم خانواده ام باهاش مخالفن اما باز هم می شه از منابع موجود دست و پا شکسته مبانی  تئوریک داستان چیزی فهمید فقط اگه من بخونمشون

هر جا می رم می گه زیاد بنویس زیاد بخون هر چند حق با اونهاست ولی اخه هیچی بی خیال 

حیف که دیوارمون جن نداره یا نمی تونم سوسک مرده جلوی اتاقم رو زنده کنم تا زن همسایه رو بترسونه تا  آهنگ گوش دادن و جارو زدن یادش بره 

بدجنس نیستم خوابم می یاد کل شب رو داشتم برای نوشتن داستان جدیدم توی اینستا عکس پیدا می کردم تا یه شکل و رویی بهش بدم و شروع کنم 

ولی حالا تصمیم گرفتم تا یه ماه به اینستا گرام سر نزنم 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها