یک روز بعد از قرنطینه در چهار راه ادبیات تو یک چشم به راه خواهی داشت در حالی که می خواهد توجه تو را جلب کند با پرتاب موشک های ناشیانه اش نشانه اش معلوم است با چشم های بی قراری که دو دو می زند در جیب سمت راستش یک شاخه گل رز است 

برای پیش گویی ان چنان روزی حرف زیاد داشتم ولی الان خسته ام و خوابم می اید ولی اگر واقعا اخرین روزهای دنیاست چرا ما قبل قرنطینه و ما بعدش من فقط باید به خودم تنها بگویم به قدر کشنندگی این ویروس و فاصله احتماعی ترس الود ادم ها از هم  دوستت دارم 

من فکر کنم اگر اتشفشان هم فوران کند یا جهان را اب ببرد  باز من خودم هستم که برای خودم نامه می نویسم جمله معروف عاشقتم را اگر یادم بود تکرار می کنم 

به هر حال به قول قدیمی ها ادم اول باید خودش را دوست داشته باشد

با نوشتن به خودم ثابت می کنم چه قدر عاشق خودم هستم شاید باید تمامی عشق و علاقه ی بسته بندی شده ام را صرف همین نوشتن بکنم 

ادم باید یک چیزی داشته باشد که به خاطرش هر بار از زمین و زمان نارو خورد که چه عرض کنم ناک اوت شد دویاره سرپا شود باید یک چیزی باشد که هر روز بی وقفه به ان  فکر کنی و خیال ببافی باید یک چیزی باشد که توی تنها را از همه ی ادم ها بگیرد 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها